آموزگار پایه ششم بوشهر۲

یادداشت های آموزگار پایه ششم بوشهر

آموزگار پایه ششم بوشهر۲

یادداشت های آموزگار پایه ششم بوشهر

شعر لطفعلی صورتگر درباره ی شیراز:هرباغبان که گل به سوی برزن آورد

هر باغبان که گل به سوی برزن آورد
شیراز را دوباره به یاد من آورد
آن‌جا که گر به شاخ گلی آرزوت هست
گل‌چین به پیشگاه تو یک خرمن آورد
نازم هوای فارس که از اعتدال آن
بادام‌بن شکوفه مه بهمن آورد
نوروز‌ماه، فاخته و عندلیب را
در بوستان، نواگر و بربط‌زن آورد
ابر هزارپاره بگیرد ستیغ کوه
چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد
من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ
تا دل‌نواز من خبر از گلشن آورد
آید دوان دوان و نهد برکنار من
آن نرگس و بنفشه که در دامن آورد

زندگینامه لطفعلی صورتگر

لطفعلی صورتگر، فرزند میرزا آقاخان، در سال ۱۲۷۹ خورشیدی در شیراز زاده شد. جد وی آقا لطفعلی از نقاشان هنرمند و چیره‌دست قرن سیزدهم هجری بود که کارهای او در موزه‌های پاریس و لنینگراد موجود است.لطفعلی صورتگر تحصیلات ابتدایی را در شیراز به پایان رساند. سپس به هند رفت و دوره متوسطه را در آنجا به پایان رسانید. سپس به ایران بازگشت و به خدمت ادارات دارایی و فرهنگ درآمد، و مجله «سپیده‌دم» را در شیراز تأسیس کرد. در سال ۱۳۰۶ خورشیدی برای ادامه تحصیل به لندن رفت و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی درجه دکتری گرفت. موضوع پایان‌نامه دکتری او «نفوذ ادبیات ایران در ادبیات انگلستان در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی» بود. لطفعلی صورتگر پس از بازگشت از انگلستان به تدریس ادبیات فارسی و انگلیسی پرداخت و چندی نیز ریاست دانشگاه شیراز را به عهده داشت. مدتی نیز مدیر مجله آموزش و پرورش و عضو فرهنگستان ایران بود. لطفعلی صورتگر سفرهایی به کشورهای شوروی، آمریکا و پاکستان کرد، و به مدت یک‌سال به عنوان استاد در دانشگاه کلمبیا به تدریس پرداخت. لطفعلی صورتگر در بعد از ظهر ۳ مهر ۱۳۴۸ در شیراز در سن ۶۹ سلگی درگذشت. آرامگاه او در حافظیه شیراز است.

شبه جمله و اقسام آن

برای بیان حالات روحی و درونی چون شادی، تعجب، درد، افسوس و مانند آن ها از کلماتی همچون به، وه، آه، آوخ و جزء آن ها استفاده می شود که به آن شبه جمله یا صوت می گویند.

 شبه جمله ها مانند جمله ها معنای کاملی دارند؛ اما از نظر ساختار مانند جمله ها نیستند ونمی توان برای آن ها نهاد و گزاره تعیین کرد. در شمارش تعداد جمله های یک متن، شبه جمله ها یک جمله حساب می شوند.

شبه جمله ها دو گونه هستند

1- شبه جمله هایی که منادا هستند

2- کلمه هایی که همیشه شبه جمله هستند؛ هان، به به، آخ، وای، آفرین، درود، سلام، وه و . . . .

اقسام شبه جمله 

 شبه جمله ها را از جهت معنی به انواعی تقسیم می کنند .

1 – شبه جمله امید و آرزو و دعا :

کاشکی ، کاش ، ای کاش ، آمین ، ان شاءالله ، الهی

ای کاش می توانستیم با هم مهربان باشیم .

کاشکی دلی پریشان نمی شد .

الهی غم نبینی .

ان شاء الله که خوبی .

2 – شبه جمله تشویق و تحسین

آفرین ، بارک الله ، مرحبا ، احسنت ، ماشاءالله ،خوشا ، به به

آفرین کارت خیلی خوب بود .

بارک الله به این بچه خوب

به به چقدر زیبائی!

3 – شبه جمله درد و تاسف

آه ، درد ، دریغا ، دریغ ، دریغ و درد ، ای داد ، داد ، فریاد ، واویلا ، فغان ، وای ، افسوس

افسوس که نامه جوانی طی شد .

آه که این درد مرا می کشد .

4 – شبه جمله تعجب

به ، وه ، اوه ، عجب ، چه عجب ، عجبا ، شگفتا

عجب حکایتی !

چه عجب یاد ما کردی !

5 – شبه جمله تنبیه و پرهیز

امان ، الامان ، مبادا ، زنهار ، زینهار ، هان

مبادا حرف او را گوش کنی 

زنهار از رفیق بد زنهار

هان ای پسر عزیز دلبند

6 – شبه جمله امر

خفه ، خاموش ، ساکت ، یالله ، بسم الله

یالله از جابت تکان بخور

7 – شبه جمله احترام و قبول

چشم ، به چشم ، ای بچشم ، بله قربان

چشم می آیم .

بله قربان ( اطاعت می کنم )

8 – شبه جمله جواب و تصدیق

بله ، آری ، ای ، ای والله

البته که می آیم

راهنمای کسب شایستگی سبزی کاری(ویژه دانش آموز)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شعر :ایران زمینم

سرزمینم، سرزمینم

سرزمینِ نازنینم

سبزی و شادابی ات را دوست دارم

روزهای آبی ات

ابرهایت را ، شبِ مهتابی ات را دوست دارم

من گلِ آزادی ات را دوست دارم

لحظه لحظه شادی ات را دوست دارم

نو نهالی سرزده

از خاکِ پاکِ این زمینم

از تبارِ آریایی، افتخارِ سرزمینم

مهرِ تو

در خونِ من می جوشد و بِنشسته در جان و جبینم

من برایِ سر بلندی ها

که از دیرینه داری

با درفشِ کاوه و در تیرِ آرش

دوستی می آفرینم.

سرزمینم،

سرزمینِ نازنینم

من ترا با نامِ ایران می شناسم

در پناهِ فَرِّ یزدان می شناسم

من جنوبَت را به نامِ پارس

و خلیج ات را به نامِ فارس

تا ابد، این گونه، این سان می شناسم.

ریشه های خشکِ جنگل های دوریِ عزیزانِ وطن را

هر کجا باشند

آب خواهم داد

باد خواهم شد

نَرم نَرمَک هر غباری از نگاهِ خسته ها را

پاک خواهم کرد

هر غُباری را که دیرین زاست

هر غبارِ کهنه ای را.

سرزمینم

سرزمین نازنینم،

من ترا آزاد می خواهم

نغمه های مَردُمت را شاد می خواهم

من ترا در مهربانی ها

در تمام خدمتِ تاریخ

بر سَریرِ علم و دانش

در جهانِ تازه های صلح

سربلند، آباد می خواهم.

سربلند و شادمان و برقرار

با گُلِ آزادگی دَم ساز

در تبِ آزاد بودن های انسان ساز

روز و شب خندان و خوش

در ساز و در آواز

زنده باشی سرزمینم

سرزمین نازنینم

زنده باشد مَردُمت

زنده باشم من

ترا و خویش را

هر زمان در اوجِ این امیدهای خوش ببینم.

پیشِ روی هر که آبادات نخواهد

هر که آزادت نخواهد

بُغض و کینَم

آری، آری

سرزمینِ نازنینم

این منم

من این چنینَم

من چنان انگشتری

دورِ نگینم

دوستی را انگبینم

دشمنی را بغض و کینَم.

من ترا ای سرزمینم

دوست دارم

مثلِ جانِ نازنینم

و برای هر زلالِ تکه خاکت

در سروشِ چشمه های سرزده

از ابرهای روشنِ آزادگی ها

شادمانی آفرینم.

من ترا ای سرزمینم

دوست دارم

مثلِ جانِ نازنینم

سرزمینم

اینک، اینک

هر کجا باید دوباره بال گیرد این طنینم:

آن که آبادت نمی خواهد، مَباد

آن که آزادت نمی خواهد، مَباد

آن که در هر گوشه ی این چرخِ گردون

نورِ مهتابِ تو و مهرِ تو و بادت نمی خواهد، مَباد.

سرزمینم

سرزمین نازنینم

تو میانِ پیکرِ من نبضِ فریادی برای نغمه ی آزادبودن

هر که آزادیِ فریادت نمی خواهد، مباد.

سرزمینم

سرزمین نازنینم

من ترا پُرجوش و تابان

در خروشِ دوستی ها، در تمامِ سرزمین ها،

شادمان

بی جَنگ می خواهم

من ترا ای سرزمینم

سرزمینِ نازنینم

تا زمین باقیست دور از نَنگ می خواهم

چهره ات را تا ابد پُررنگ می خواهم.

سرزمینم ، سرزمینم

خوش تر از جانِ عزیزم

نازنینم

من ترا با نامِ ایران می شناسم

در پناهِ فَرِّ یزدان می شناسم

من جنوبَت را به نامِ پارس

و خلیج ات را به نامِ فارس

من ترا این گونه این سان می شناسم.

ذرّه ذرّه، خاکِ خفته، در دلِ این نیل گون،

تُنبِ بزرگ، تُنبِ کوچک، ابوموسی،

تُربَتِ پاکِ جَبینَم،

می دَمَد در پهنه ی آغوشِ تنگستان،

دوباره این طنینم

زنده باد این سرزمینم

زنده باد ایران زمینم

زنده باد این جانِ جانان

زنده باد ایران، ایران .

سرزمینم

سرزمینِ نازنینم

سبزی و شادابی ات را دوست دارم

روزهای آبی ات را

ابرهایت را، شبِ مهتابی ات را دوست دارم

سرزمینم

من بیان خالص پیوندهایم

گفتگویم،

باده های آرزوی بی ستیزم

سرخوش از پیمانه ی امید

از ستم ها

از شکستن ها، بریدن ها، فِتادن ها

از گُسستن ها گریزانم.

سرزمینم

سرزمین نازنینم

دَردهای فصل ها را می شناسم

و همیشه تا افق باقیست

بر فَلَق سوگند

تا نهایت های عزت

تا رسیدن ها به اوج پُرشُکوهَت

زردها را می تِکانم

من ترا از لابلای

بَرگ ریزِ فصل ها

در میانِ سرخ های آبرو

در شَفَق های بهاران می نشانم.

من ترا آزاد می خواهم

عزیزم، سرزمینم

بی نگاهِ هر گَزندی

بی تبِ هر زَهرخندی

خنده بر لب، شاد می خواهم.

من ترا با نامِ ایران می شناسم

در پناهِ فَرِّ یزدان می شناسم

من جنوبَت را به نامِ پارس

و خلیج ات را به نامِ فارس

من ترا، ای سرزمینِ نازنینم

قرن ها، این گونه، این سان می شناسم.

سرزمینم، سرزمینم

سرزمینِ نازنینم

کوه هایت استوار

قله هایت پایدار

دشت هایت سبز و رنگین و همیشه پُر زِ بار

مَردُمانت نامدار

آری، آری سرزمینم

سرزمینِ نازنینم

عزّتِ دیرینه ات را پاس خواهم داشت

و به عمُقِ ذره ذره خاکِ پاکت

عشق خواهم کاشت

من برای خیزشِ پیغام ها

در شکوهِ یک خلوصِ بی نهایت

با کیانِ سرخوشِ پیوندِ آدم ها

چشم ها را فرش خواهم کرد.

سرزمینم

سرزمین نازنینم

من میانِ خلوتِ شیرینِ آغوشِ دل انگیزت

تیشه را

بر هر چَکادی نوش خواهم گفت

من ترا

از لابلایِ تلخِ واوِیلایِ دوران

در میانِ دشت هایِ شوق و شادی

تا سروشِ کهکشانِ سربلندی

بال خواهم داد

فوج فوجِ همرهانت را

در عطش های رسیدن

صبح و شب سیراب خواهم کرد.

من شرابِ چشمه هایت را

به هر میخانه خواهم برد

و همه دُردی کشان را

از مِی سازندگی

سرمست خواهم کرد

ساقیان را در میان دشت هایت

باز خواهم خواند

و شرابِ دوستی و مِهروَرزی

جام ها را گرم می سازند

نوش هاشان زُهره را مسرور خواهد کرد.

سربلند و شادمان و برقرار

با گُلِ آزادگی دَم ساز

در تبِ آزادبودن های انسان ساز

روز و شب خندان و خوش

در ساز و در آواز

زنده باشی سرزمینم

سرزمین نازنینم

زنده باشد مَردُمت

زنده باشم من

ترا و خویش را

هر زمان در اوجِ این امیدهای خوش ببینم.

سرزمینم، سرزمینم

خوش تر از جانِ عزیزم

نازنینم

من ترا با نامِ ایران می شناسم

در پناهِ فَرِّ یزدان می شناسم

من جنوبَت را به نامِ پارس

و خلیج ات را به نامِ فارس

من ترا اینگونه این سان می شناسم.

زنده باد این سرزمینم

زنده باد ایران زمینم

زنده باد این جانِ جانان

زنده باد ایران، ایران