آموزگار پایه ششم بوشهر۲

آموزگار پایه ششم بوشهر۲

یادداشت های آموزگار پایه ششم بوشهر
آموزگار پایه ششم بوشهر۲

آموزگار پایه ششم بوشهر۲

یادداشت های آموزگار پایه ششم بوشهر

آثار عمل به تولی و تبری در دنیا و آخرت

تولّی و تبرّی برای کسانی که به آن عقیده دارند، آثار فراوانی در دنیا و آخرت به ارمغان می آورد. در این بخش به مواردی از آنها اشاره می کنیم:

1 ـ حفظ هویت دینی و استقلال: اسلام، دینی است کامل و مستقل که همه پیروان خود را به خود اتکایی و ساختن جامعه بر اساس ارزش های دینی و امکانات خدادادی فرا می خواند و آنان را از وابستگی و بی هویّتی باز می دارد.

در سوره کافرون می خوانیم: (ای پیامبر! به کافران بگو: من چیزی را که شما می پرستید نمی پرستم و شما نیز چیزی را که من می پرستم نمی پرستید… برای شما است دین خودتان و برای من است دین من. )

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)می فرماید: (لباس دشمنان مرا نپوشید، غذاهای دشمنان مرا نخورید، راه آنان را نپیمایید که مانند آنان دشمن من می شوید. )۱

حضرت علی( علیه السلام ) نیز می فرماید: این امت مادامی که لباس بیگانه را نپوشد و طعام بیگانه را نخورد، رستگار است و چون چنین کند خدا بر او نشان ذلت خواهد زد. )۲

تولّی و تبرّی، مرزها را مشخص می کند و به مسلمانان می آموزد موضع خود را مشخص سازند و ارزش های دینی و استقلال خود را حفظ کنند، با دشمنان در هر لباس و به هر شکل طرح دوستی نریزند، آنان را به درون جامعه خود راه ندهند، دست آنان را برای نفوذ در سیاست و اقتصاد و تجارت و فرهنگ جامعه خود باز نگذارند و خود را به نابودی نکشانند.

و نیز یادآور می شود که مسلمانان سیاست خارجی و راه حل خروج از بن بست های داخلی و بین المللی، یاری رساندن به ملت های مظلوم و آزادی خواه و مبارزه با متجاوزان و زیاده خواهان را بر اساس محور تولّی و تبرّی، جلب رضایت خداوند، عزت مندی مسلمانان و غیرت دینی تنظیم کنند و این یعنی استقلال و حفظ هویت دینی.

2 ـ تصفیه اعمال: یکی دیگر از آثار تولّی و تبرّی، تصفیه اعمال از زشتی هاست. برای توضیح روشن تر نیاز به دو مقدمه است:

الف) چون که ما مسلمانیم، دوستی هایمان را بر اساس ارزش های دینی و عقلانی تنظیم می کنیم. در تفسیر صافی، ذیل آیه 26 از سوره نور که می فرماید: (زنان ناپاک برای مردان ناپاک و مردان ناپاک برای زنان ناپاک و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک هستند)، آمده است: روزی امام حسن( علیه السلام ) وارد مجلس معاویه شد. پس از دیدن معاویه و اطرافیان او که همگی از بازماندگان دوران جاهلیت بودند، با تلاوت بخش اول این آیه، فرمود: (هم و الله یا معاویه انت و اصحابک هؤلاء و شیعتک; به خدا قسم زنان و مردان ناپاک، تو هستی ای معاویه و پیروانت و کسانی که این جا اطراف تو را گرفته اند. )

آن گاه حضرت با تلاوت بخشی دیگر از آیه که می فرماید: مردان و زنان پاک برای یکدیگرند، فرمود: (هم علی بن ابیطالب و اصحابه و شیعته; آنان علی ابن ابیطالب و اصحاب و پیروان آن حضرت هستند. )

ب) انسان همیشه در معرض تغییر و تحول است. روح و روان او از محیط زندگی و دوستان تأثیر می پذیرد. کمالات و اخلاق پسندیده و تجربیات خوب را از دوستان خوب، و مفاسد و آلودگی های اخلاقی را از راه دوستی و هم نشینی با افراد ناباب کسب می کند.

با توجه به این دو مقدمه گفته می شود که تولّی و تبرّای اسلامی زمینه را برای کسب فضایل و دور شدن از زشتی ها فراهم می سازد. انسانی که با اولیای خدا دوست و مأنوس است و عاشقانه در راه رسیدن به آرمان های افراد و شخصیت های مورد علااقه اش تلاش می کند، با گذشت زمان و خود به خود از بدی ها فاصله می گیرد و به افراد و آرمان های مورد پسند خود نزدیک می شود.

کسی که شیفته خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)است وقتی این فرمایش امام کاظم( علیه السلام ) را بخواند که می فرماید: (هر کس با شیعیان من دشمنی کند با من دشمنی کرده است و هر کس آنان را دوست داشته باشد با من پیمان دوستی بسته است)، ۳ سعی می کند دوستان خود را از بین شیعیان آنان قرار دهد و هرگز با آنها دشمنی نکند.

همچنین معتقدان به تولّی و تبرّای اسلامی وقتی آگاه می شوند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)فرمود: (کسی که با مسلمانی تقلب یا خیانت کند، از ما نیست)۴ و بدانند که امام صادق( علیه السلام ) فرمود: (کسی که مال مؤمنی را به حرامی بخورد، دوست من نیست)، ۵ سعی می کنند برای به دست آوردن دل محبوبشان، از صفات زشت دوری گزینند. طبیعی است که این حالت کم کم آنان را به اولیای خدا نزدیک می نماید و باعث می شود ضمن تصفیه اعمال از زشتی ه، در فضایی نورانی و محیطی سالم قرار گیرند.

3 ـ اتحاد خداپرستان: یکی دیگراز آثار مهم تولّی و تبرّی، ایجاد وحدت و هم بستگی بین خداپرستان است. اگر مسلمانان این اصل مهم را در زندگی فردی و اجتماعی خود ملاک قرار دهند و روابطشان را تنها بر اساس یک چیز یعنی (رضایت خداوند یا ناخرسندی او) تنظیم کنند، قهراً جامعه توحیدی با همه فرقه ها و شعبه های آن به سوی خوبی ها و ارزش های الهی حرکت کرده و از عواملی که با رضایت خداوند ناسازگار است، دور خواهد شد و در نتیجه زمینه برای اتحاد و یک پارچگی خداپرستان فراهم خواهد گردید.

برای رعایت اختصار، به همین مقدار اکتفا می کنیم و با بیان حدیثی جامع در باره آثار تولّی و تبرّی، این بخش را به پایان می بریم.

آثار تولّی و تبرّی در روز آخرت

رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: هر کس با محبت آل محمد بمیرد، شهید از دنیا رفته است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد( علیهم السلام )از دنیا برود، با توبه از دنیا رفته است و هر کس با این حالت از دنیا برود، مؤمن کامل، از جهت ایمان، از دنیا رفته است. و نیز فرشته مرگ او را بشارت دهد به بهشت و او را با احترام به سوی بهشت می برند; چنان که عروس را به خانه داماد. در قبر او دو در به سوی بهشت باز شود و قبر او زیارتگاه فرشتگان رحمت خواهد شد… آگاه باشید هر کس با دشمنی آل محمد( علیهم السلام )از دنیا برود، روز قیامت در حالی وارد محشر می شود که در پیشانی او نوشته شده است: مأیوس از رحمت خدا. هر کس با بغض آل محمد( علیهم السلام )از دنیا برود، کافر از دنیا رفته است و هر کس چنین باشد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.۶

اعتدال در تولّی و تبرّی

در پایان این بحث، به نکته بسیار مهمی اشاره می کنیم و آن، ضرورت اعتدال و میانه روی در تولّی و تبرّی است.

بر اساس دستورات اسلام هر یک از ما مسلمانان وظیفه داریم در دوستی ها و دشمنی هایمان عدالت را رعایت کنیم; نه تندروی و افراط کنیم و نه کندروی و تفریط. همان طور که نباید در تعریف از بزرگان دین آنان را در حدّ خدا بالا ببریم، در برخورد با دشمن نیز نباید از حد انصاف خارج شویم و مبارزه منطقی و متعادل را به پرخاشگری، ناسزاگویی، دروغ پراکنی و توهین مبدّل سازیم.

امام رضا( علیه السلام ) در سخنی زیبا از افرادی که در تولّی و تبرّی حدود و مرزها را مراعات نمی کنند بیزاری جسته و می فرماید: (خدایا! من از هر قدرتی بیزارم و به سوی تو می گرایم. خدایا! قدرتی به غیر از جانب تو نیست. خدایا من بیزارم از کسانی که برای ما آنچه را سزاوار نیست، ادعا می کنند. خدایا! من به سوی تو بیزاری می جویم از کسانی که در باره ما آنچه را که خود نمی گوییم، می گویند. خدایا! آفرینش مخصوص تو و روزی از جانب توست. تو را می پرستیم و از تو یاری می جوییم. )۷

نکته آخر این که باید توجه داشت برخوردهایی از این دست که گفته شد، و نیز بی حرمتی، توهین، سخنان زشت و رکیک، نسبت های ناروا و پرخاشگری های غیر اصولی که گاهی به عنوان تولّی و تبرّی انجام می شود، نه تنها باعث تقویت جبهه حق نمی گردد، بلکه چهره مسلمانان را زشت، و باطل را تقویت و مخالفان را جسورتر خواهد کرد. پس باید از آن اجتناب نمود.

(در جریان جنگ صفین دو نفر از یاران شجاع و پاکباز امام علی( علیه السلام ) به نام (حجر بن عدی و عمرو بن حِمَق) نسبت به مردم شام اظهار برائت می کردند و به آنها ناسزا می گفتند. این خبر به علی( علیه السلام ) رسید، آن حضرت آنها را به حضور طلبید و به آنها فرمود: (زبان خود را کنترل کنید و از ناسزاگویی خودداری نمایید.)

آنها عرض کردند: آیا ما بر حق نیستیم، و مردم شام، پیرو معاویه و بر باطل نیستند؟

امام فرمود: آری چنین است.

آنها عرض کردند: پس چرا ما را از ناسزاگویی به آنها باز می دارید؟ فرمود: من نمی پسندم که شما به عنوان فحش دهنده و ناسزاگو معرفی گردید و اظهار برائت کنید، بلکه به جای آن مناسب است که کارهای زشت آنها را فاش کنید. )۸

 

۱ـ وسائل الشیعه، ج 17، ص 290.

۲ـ همان، ج 3، ص 356.

۳ـ همان، ج 11، ص 441.

۴ـ سفینة البحار، ج 2، ص 318.

۵ـ وسائل الشیعه، ج 12، ص 53.

۶ـ تفسیر کشاف، ج 4، ص 220 ـ 221; تفسیر فخر رازی، ج 27، ص 165 ـ 166; تفسیر قرطبی، ج 8، ص 5843; به نقل از: تفسیر نمونه، ج 2، ص 413 ـ 415 با اندکی تغییر.

۷ـ اعتقادات صدوق، ص 141.

۸ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص ۱۸۴

منبع

شناخت دوستان و دشمنان خدا

الف) دوستان خدا

در قرآن کریم و سخنان بزرگان دین، گروه های مختلفی به عنوان دوست خدا معرفی شده اند که به طور فشرده به مواردی از آنها اشاره می کنیم:

1 ـ تقواپیشگان: تقوا یعنی ترس از خد، و صفتی است که انسان را به انجام دستورات خدا و ترک کارهای حرام وادار می سازد. در قرآن کریم بارها به این نکته اشاره شده که: (خداوند افراد با تقوا را دوست می دارد. )۱

2 ـ پاکیزگان: قرآن می فرماید: (به راستی که خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست می دارد. )۲

3 ـ نیکوکاران: به طور کلی انجام دادن کارهای خوب، از عوامل دوستی با خدا شمرده می شود. در قرآن کریم و سخنان پیشوایان دین به نمونه هایی از آنها اشاره شده است; از جمله:

ـ (به راستی خداوند نیکوکاران را دوست می دارد. )۳

ـ از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)پرسیدند: (از میان مردم چه کسی پیش خدا دوست داشتنی تر است؟ فرمود: کسی که بیش از دیگران به مردم سود رساند. )۴

ـ امام صادق( علیه السلام ) فرمود: (محبوب ترین افراد مؤمن پیش خدا کسی است که به مؤمن ناتوانی، در زندگی اش سود رساند و کسی که امور ناپسند و بد را از آنان دور سازد. )۵

ـ همچنین آن حضرت فرمود: (محبوب ترین بنده پیش خدا کسی است که در گفتارش راست گو باشد; از نماز و هر چه خداوند بر او واجب کرده است، مراقبت کند و امانت را به صاحبش بازگرداند. )۶

ـ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)نیز فرمود: (خدای سبحان سه کس را دوست دارد: 1 ـ کسی که حق خدا را ادا کند; 2 ـ کسی که در برابر بندگان خدا فروتن باشد; 3 ـ کسی که به بندگان خدا نیکی کند. )۷

4 ـ صابران: صابر، کسی است که در راه انجام وظیفه استقامت کند و هیچ مانعی او را از ادامه راه باز ندارد. نماز خواندن، تحصیل علم و خدمت به پدر و مادر در هر شرایطی از موارد صبر به شمار می رود. در قرآن کریم آمده است:

ـ (خداوند صابران را دوست می دارد. )۸

ـ (خدا مؤمنانی را که در صف مبارزه با کافران مانند سدّ آهنین همدست و پایدارند، بسیار دوست می دارد. )۹

امام باقر( علیه السلام ) نیز می فرماید: (خداوند انسان زنده و بردبار را دوست می دارد. )۱۰

5 ـ عدالت پیشگان: عدالت، صفتی است که انسان را به رعایت حقوق دیگران و قرار دادن هر چیز در جای خود وادار می سازد. در قرآن آمده است: (به راستی که خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد. )۱۱

6 ـ پیروان پیامبر: خدای بزرگ به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)می فرماید: (ای پیامبر به مردم بگو: اگر شما خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید [که در این صورت ] خدا شما را دوست خواهد داشت. )۱۲

7 ـ دل بریدگان از دنیا: امام صادق( علیه السلام )می فرماید: (وقتی دل مؤمن [از علاقه دنیا ] خالی شد، رشد می کند و شیرینی دوستی خدا را می یابد. )۱۳

8 ـ یادکنندگان از مرگ: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)فرمود: (خداوند کسی را که بسیار به یاد مرگ است دوست می دارد. )۱۴

9 ـ صدقه دهندگان در پنهان: از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)نقل شده که فرمود: (خداوند سه دسته را دوست می دارد[که یکی از آنها] کسی است که با دست راستش صدقه می دهد و آن را از دست چپش مخفی می کند. )۱۵

ب) دشمنان خدا

1 ـ کافران: کافر یعنی پوشاننده حق، ناسپاس و کسی که خدا را به زبان قبول ندارد. در قرآن کریم می خوانیم: (به راستی که خداوند کافران را دوست نمی دارد. )۱۶

2 ـ متجاوزان: تجاوز از قانون و نادیده گرفتن حقوق دیگران; مانند رعایت نکردن نوبت در صف، درخواست نمره اضافی در درس و امتحان، اذیت و آزار رساندن به پدر و مادر و دیگران… ، از خطاهای بسیار زشتی است که خدای بزرگ در جمله ای کوتاه ناخرسندی خود را از آن نشان داده است: (به راستی که خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد. )۱۷

3 ـ اسراف کنندگان: اسراف یعنی بیش از اندازه لازم مصرف کردن. در قرآن آمده است: (خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد. )۱۸

4 ـ خیانت کنندگان: در چند جای قرآن آمده است: (به راستی که خدا خیانت کنندگان گناه کار را دوست نمی دارد). ۱۹پشت سر دوست حرف زدن، اسرار او را فاش کردن، تهمت زدن، دروغ گفتن و… از موارد خیانت شمرده می شود.

5 ـ تبهکاران: قرآن کریم می فرماید: (به راستی که خدا مفسدان را دوست نمی دارد. )۲۰

مفسد به تبهکار نافرمان و کسی گفته می شود که نیروی جسمی و روحی خود را در راه باطل و خلاف به کار می گیرد و از راه های مختلف; مانند: دزدی، تجاوز به دیگران، ایجاد مزاحمت، پخش نوارهای مبتدل و… به تخریب اخلاق و فرهنگ جامعه مشغول است.

6 ـ فخر فروشان از خود راضی: در چند جای قرآن کریم این مضمون آمده که (خداوند افراد سرمست و از خود راضی را که بدون علّت شادند، دوست نمی دارد. )۲۱

شیک پوشانی که برای بهره مندی از پول و امکانات، با افراد فقیر و مؤمن دوست نمی شوند و نیز متکبرانی که به افراد ضعیف احترام نمی گذارند یا پاسخ سلامشان را نمی دهند، از این دسته اند.

علاوه بر آنچه گذشت، بزرگان دین در زمینه نحوه انتخاب دوست خوب همواره سفارش کرده اند: کسانی را انتخاب کنید که دین دار، آخرت گر، پای بند به نماز و روزه، خیرخواه، برخوردار از سلامت روح و روان و عقل باشند و حسود، بخیل، دروغ گو، ترسو، عیب جو، نادان، گناه کار، هرزه، سخن چین و چاپلوس نباشند که نگاه به این مجموعه علاوه بر مشخص کردن قلمرو تولّی و تبرّی، ما را در شناخت دوست و دشمن خدا یاری می رساند.

نکته قابل ذکر این که انتخاب دوست بر اساس رضایت خداوند، انسان را در ردیف دوستان خدا قرار می دهد. شخصی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)پرسید: (دوست دارم از دوستان خدا و پیامبر باشم. فرمود: دوست بدار آنچه را خدا و رسول دوست می دارند و متنفر باش از چیزی که خدا و رسول نفرت دارند تا از دوستان خدا باشی. )۲۲

           

۱ـ آل عمران (3) آیه 76.

۲ـ بقره (2) آیه 222.

۳ـ همان، آیه 190.

۴ـ کنز العمال، حدیث 17043.

۵ـ بحارالانوار، ج 78، ص 26.

۶ـ همان، ج 83، ص 10.

۷ـ میزان الحکمه، ج 2، ص 32.

۸ـ آل عمران (3) آیه 146.

۹ـ صف (61) آیه 4.

۱۰ـ کافی، ج 2، ص 112.

۱۱ـ مائده (5) آیه 42.

۱۲ـ آل عمران (3) آیه 31.

۱۳ـ بحار الانوار، ج 73، ص 56.

۱۴ـ همان، ج 75، ص 126.

۱۵ـ کنز العمال، حدیث 43256.

۱۶ـ آل عمران (3) آیه 32.

۱۷ـ بقره (2) آیه 190.

۱۸ـ اعراف (7) آیه 31.

۱۹ـ نساء (4) آیه 107.

۲۰ـ قصص (28) آیه 77.

۲۱ـ همان، آیه 76.

۲۲ـ کنزل العمال، حدیث 44154

منبع

ویژگیهاى اولیاء اللّه:

قرآن براى اولیاء اللّه، ویژگیهاى گوناگونى برشمرده است. از ویژگیهایى که ذکر مى‌شود دو مورد نخست، مقدمه قرار گرفتن در زمره اولیاء اللّه و سایر موارد از آثار و نتایج مقام و مرتبه ایشان است؛ نیز مجموع این ویژگیها از مختصات اولیاءاللّه است، بنابراین وجود برخى از آنها در غیر ایشان نیز امکان‌پذیر است.

1. ایمان:

یکى از ویژگیهاى اولیاء الله برخوردارى از ایمان است: «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللّهِ ... * اَلَّذینَ ءامَنوا...» . (یونس/10،63) مقصود از ایمان اولیاء اللّه، مرتبه اولیه ایمان نیست، بلکه مراد، ایمان کامل و درجه عالى ایمان است، زیرا اولیاءاللّه، پیش از برخوردارى از چنین ایمانى داراى تقوایى مستمرّ بودند «و کانوا یَتَّقون» (یونس/10،63)، افزون بر اینکه از آیه 62 یونس/10 با توجه به نفى هرگونه ترس و اندوهى از اولیاء الله استفاده مى‌شود که ایمان آنان آن مرتبه از ایمان است که آنها را به عبودیت و مملوکیت محض مى‌رساند، به گونه‌اى که درمى‌یابند مالکیت ویژه خداست و آنها نمى‌توانند مالک چیزى باشند تا براى آن ترسیده یا از فقدان آن اندوهگین شوند.[76]

2. تقوا:

اولیاء اللّه از تقواى مستمر برخوردارند: «و کانوا یَتَّقون...» . (یونس/10،63) برخى گفته‌اند: تقوا سه مرتبه دارد: دورى از شرک، اجتناب از هرگونه گناه و معصیتى، اعم از فعل‌و‌ترک، و تبتّل و انقطاع کامل به خدا و دورى‌از هر چیزى که باطن انسان را از خدا بازدارد و مقصود از تقوا* در آیه فوق مرتبه سوم است. البته این مرتبه شامل دو مرتبه پیش از خود نیز مى‌شود.[77]
برخى مراد از ایمان در این آیه را کمال حال قوه نظریه و مراد از تقوا را کمال حال قوه عملیه دانسته‌اند.[78]

3. دورى از ترس و اندوه از غیر خدا:

در دل اولیاى الهى هیچ‌گونه خوف و حزنى از غیر خدا نیست: «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللّهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم و‌لا‌هُم‌یَحزَنون » . (یونس/10،62) انسان از چیزى که ممکن است به او آسیبى برساند مى‌هراسد و براى از دست دادن چیزى که آن را دوست دارد یا تحقّق چیزى که آن را نمى‌پسندد اندوهگین مى‌شود و این در صورتى است که براى خود نسبت به چیزى که براى آن مى‌ترسد یا براى از دست دادن آن اندوهگین مى‌شود، مالکیت یا حقّى قائل باشد، لیکن اولیاء الله به سبب بهره‌مندى از توحید کامل، خداوند را مالک مطلق همه چیز مى‌دانند، به گونه‌اى که هیچ‌کس در مالکیت چیزى شریک خداوند نیست، بنابراین، اولیاى الهى براى خود نسبت به چیزى مالکیت یا حقّى قائل نیستند تا بر اثر آن بترسند یا اندوهگین شوند.[79] گفته شده: لازمه ترسیدن از چیزى یا اندوهگین شدن براى چیزى، تصور آن چیز است. در حالى که اولیاء الله به سبب استغراق در نور جلال الهى از غیر خدا غافل‌اند، بنابراین وجود ترس* و اندوه در آنها غیر ممکن است.[80] برخى نیز گفته‌اند: چون اولیاء الله در ذات الهى فانى گشته‌اند، دیگر براى آنها غایتى بالاتر از آنچه بدان رسیده‌اند وجود ندارد تا بر اثر آن بترسند یا اندوهگین شوند.[81] برخى از مفسّران نبودن ترس و اندوه در اولیاء الله را مربوط به آخرت دانسته‌اند[82]؛ ولى آیه 62 یونس/10 مطلق است و دنیا را نیز شامل مى‌شود و مقید کردن آن به آخرت هیچ دلیلى ندارد.[83] بر اساس آیات دیگرى، اولیاء اللّه از پروردگار مى‌ترسند؛ مانند: «اِنّا نَخافُ مِن رَبِّنا» (انسان/ 76، 10) و «اِنَّما یَخشَى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَمـؤُا» (فاطر/ 35، 28)، بنابراین نبودن ترس در ایشان نسبت به غیر خداست؛ اما ترس از خدا از صفات اولیاء الله است، چنان که اندوه براى از دست دادن کرامت الهى نیز از ویژگیهاى آنان است.[84] نبودن ترس و اندوه از غیر خداوند در اولیاء‌الله باعث مى‌شود که امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنها حکمفرما شود.[85]

4. بشارت:

به اولیاء الله در زندگى دنیا و در آخرت بشارت داده مى‌شود: «لَهُمُ البُشرى فِى‌الحَیوةِ الدُّنیا و فِى الأخِرَةِ» . (یونس/10،64) در برخى روایات مراد از بشارت* در دنیا، رؤیاى نیکو دانسته شده است که مؤمن براى خودش مى‌بیند یا دیگران براى او مى‌بینند و مراد از بشارت در آخرت، بشارت فرشتگان به مؤمن هنگام خروج وى از قبر و در قیامت دانسته شده که پى در پى او را‌به بهشت بشارت مى‌دهند.[86] بر اساس روایات دیگرى، هنگام مرگ مؤمن، رسول‌خدا(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام)نزد وى حاضر شده، او را به همنشینى با خودشان و سکونت در بهشت، بشارت مى‌دهند.[87]

5. فوز عظیم:

اولیاء الله به سعادت*، کامیابى و پیروزى بزرگى مى‌رسند: «ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظیم» . (یونس/10،64) آرامش کامل در دنیا، برخوردارى از بشارتهاى الهى در دنیا و آخرت، دوستى با خدا و در نهایت وارد شدن در بهشت و همنشینى با پیامبر(صلى الله علیه وآله)و اهل بیت(علیهم السلام) از مصادیق فوز عظیمى است که اولیاء اللّه از آن برخوردارند.

6. آرزوى مرگ:

قرآن خطاب به یهودیان مى‌گوید: اگر گمان مى‌کنید تنها شما اولیاى الهى هستید پس آرزوى مرگ کنید، اگر در این ادعا صادقید: «قُل یـاَیُّهَا الَّذینَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّکُم اَولِیاءُ لِلّهِ مِن دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کُنتُم صـدِقین» . (جمعه/62،6) یهودیان ادعا داشتند که فرزندان و دوستان خدا بود (مائده/5،18)، جهان آخرت ویژه آنهاست (بقره/2،94) و هیچ‌کس وارد بهشت نمى‌شود، مگر آنکه یهودى باشد (بقره/2،111)، بنابراین اگر یهودیان در این ادعاى خود راستگو بودند باید آرزوى مرگ* مى‌کردند، زیرا انسان اگر ولىّ کسى باشد ملاقات با او را دوست دارد و کسى که یقین دارد ولىّ خدا بوده، بهشت مخصوص اوست و بین او و رسیدن به لقاى الهى و بهشت کرامت چیزى جز مرگ فاصله نیست، آرزوى مرگ مى‌کند.[88] امیرمؤمنان، على(علیه السلام)فرموده است: به خدا سوگند اُنس على بن‌ابى‌طالب به مرگ بیشتر از انس طفل به سینه مادر خویش است.[89] در روایت دیگرى نیز آمده است که اولیاء اللّه آرزوى‌مرگ‌دارند.[90]
افزون بر قرآن، در روایات نیز به برخى از ویژگیهاى اولیاء اللّه اشاره شده است؛ مانند اینکه دیدار آنان انسان را به یاد خدا مى‌اندازد و دوستى آنان با دیگران براى خدا و دشمنیشان نیز براى خداست، مساجد را با ذکر خدا آباد مى‌کنند، به مردم خوبى مى‌آموزند و آنان را به اطاعت خدا فرا‌مى‌خوانند، در آخرت انبیا و شهدا به مقام آنان غبطه مى‌خورند و....[91]

منابع

بحارالانوار؛ البرهان فى تفسیر القرآن؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر روح البیان؛ تفسیر العیاشى؛ تفسیر القمى؛ التفسیرالکبیر؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسیرالقرآن العظیم؛ شرح فصوص الحکم؛ علم‌الیقین؛ القاموس المحیط؛ مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن؛ المصباح المنیر؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ نهج‌البلاغه.
سید محسن سادات فخر، احمد جمالى
[76].
المیزان، ج‌10، ص‌89 - 90.
[77].
روح البیان، ج‌4، ص‌59.
[78].
التفسیر الکبیر، ج‌17، ص‌125.
[79].
المیزان، ج‌10، ص‌90 ـ 91.
[80].
الفسیرالکبیر، ج17، ص126؛ نمونه، ج‌8، ص334.
[81].
روح البیان، ج‌4، ص‌59 ـ 60.
[82].
مجمع البیان، ج‌5، ص‌181؛ روح البیان، ج‌4، ص‌58؛ روح‌المعانى، مج 7، ج‌11، ص‌215.
[83].
المیزان، ج 10، ص‌90.
[84].
المیزان، ج 10، ص‌90.
[85].
نمونه، ج‌8، ص‌334.
[86].
البرهان، ج‌3، ص‌38 ـ 41.
[87].
همان، ج‌4، ص‌38 ـ 39.
[88].
المیزان، ج‌19، ص‌267.
[89].
نهج البلاغه، خطبه 5.
[90].
تفسیر قمى، ج‌2، ص‌380؛ بحارالانوار، ج‌13، ص‌340.
[91].
الدرالمنثور، ج‌4، ص‌370 ـ 373.

منبع

روضه حضرت رقیه برای فرشته های مهربون

آی قصه قصه قصه،ای بچه های قشنگ

برای قصه گفتن،دلم شده خیلی تنگ

من حضرت رقیه،یه دختر سه ساله م

همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م

گل های دامن من،سرخ و سفید و زردن

همیشه پروانه ها دور سرم میگردن

از این شهر و ازون شهر آدمای زیادی

میان به دیدن من،تو گریه و تو شادی

هر کسی مشکل داره،میزنه زیر گریه

مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه

خلاصه ای بچه ها،اسم بابام حسینه

به یادتون میمونه؟بابام امام حسینه

پدربزرگ خوبم امیر مومنینه

اون اولین امامه،ماه روی زمینه

تو دخترای بابام از همشون ریزترم

خیلی منو دوست داره،از همه عزیزترم

مثل رنگین کمون بود النگوهای دستم

گردنبند ستاره به گردنم میبستم

یه روزی از مدینه،سواره و پیاده

راه افتادیم و رفتیم همراه خونواده

به سوی مکه رفتیم،تو روز و تو تاریکی

تا خونه خدا رو ببینینم از نزدیکی

چن روزی توی مکه موندیم و بعد از اونجا

راه افتادیم و رفتیم به صحرای کربلا

به کربلا رسیدیم،اونجا که دریا داره

اونجا که آسمونش پر شده از ستاره

تو کربلا بچه ها سن و سالی نداشتم

بچه کبوتر بودم،پر و بالی نداشتم

همیشه عمه زینب میگفت دورت بگردم

به حرفای قشنگش همیشه گوش میکردم

تو صحرای کربلا ما با غولا جنگیدیدم

با اینکه تنها شدیم ولی نمیترسیدیم

تو کربلا زخمی شد چند جایی از تن من

سبدسبد گل سرخ ریخت روی دامن من

بزرگا که جنگیدند با غولای بد و زشت

ما توی خیمه موندیم،بزرگا رفتن بهشت

گلهای دامن من از تشنگی میسوختن

به گریه کردن من چشماشونو میدوختن

تحمل تشنگی راس راسی خیلی سخته

مخصوصاً اونجایی که خشکه و بی درخته

دامنم آتیش گرفت مثل گلای تشنه

به سوی عمه زینب دویدم پابرهنه

خواستم که صورتم رو با چادرم بپوشم

خوردم زمین در اومد گوشواره از تو گوشم

غولا منو گرفتن،دست و پاهامو بستن

خیلی اذیت شدم،قلب منو شکستن

خلاصه ای بچه ها تو صحرای کربلا

وقت غروب خورشید،شدیم اسیر غولا

پیاده و پیاده همراه عمه زینب

راه افتادیم و رفتیم،از صبح زود تا به شب

تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه

از کربلا تا اونجا راه خیلی دوریه

توی خرابه شام ما رو زندونی کردن

با ما که بچه بودیم نامهربونی کردن

فریاد زدم:«آی مردم،عموی من عباسه

بابام امام حسینه،کیه اونو نشناسه؟»

سر غولا داد زدیم،اونا رو رسوا کردیم

تو قلب مردم شهر خودمونو جا کردیم

بابام یه شب به خوابم اومد توی خرابه

گفت که:بابا حسینت میخواد پیشت بخوابه

دست انداختم گردنش،تو بغلش خوابیدم

خیلی شب خوبی بود،خوابای رنگی دیدم

صبح که بلند شدم من،دیدم که یک فرشته م

مثل داداش اصغرم،منم توی بهشتم

منبع