آموزگار پایه ششم بوشهر۲

یادداشت های آموزگار پایه ششم بوشهر

آموزگار پایه ششم بوشهر۲

یادداشت های آموزگار پایه ششم بوشهر

داستانی از امام سجاد (ناشناس در کاروان)

فرزند پیغمبر است. به حج می‏رود. امتناع دارد با قافله‏ ای حرکت کند که او را می‏شناسند. مترصّد است یک قافله‏ ای از نقاط دورست که او را نمی ‏شناسند، پیدا شود و غریب ‏وار داخل آن شود.
وارد یکی از قافله ‏ها شد. از آنها اجازه خواست: به من اجازه دهید که خدمت کنم. آنها هم پذیرفتند و امام در تمام این مدت به صورت یک خدمتگزار قافله در آمد.
در بین راه مردی به قافله وارد شد که امام را می‏شناخت. نزد آنها رفت و گفت: می‏دانید این مرد کیست؟ گفتند: جوانی از مدینه است. گفت: این علی بن حسین بن علی بن ابی‏طالب است. دویدند خودشان را به روی دست و پای امام انداختند: آقا چه کاری بود شما کردید؟! ممکن بود به شما جسارتی بکنیم.
امّا حضرت فرمود: هدف من این است که با قافله ‏ای بروم که مرا نمی‏شناسند تا توفیق و سعادت خدمت به مسلمانان برای من پیدا شود
.

شوخی های پیامبر و یاران

همه انسان ها شادی را دوست دارند و به کارهایی که باعث شادی و نشاط می گردد، علاقه دارند؛ چرا که شادی کردن، امری غریزی و فطری است. در اسلام نیز به شادی و نشاط پیروانش اهمیت زیادی داده شده است . چنان که پیامبر(ص) و معصومان(ع) همیشه لبخند بر چهره داشتند و با گشاده رویی با مردم برخورد می کردند و روایت شده است که رسول خدا(ص) هنگام سخن گفتن، تبسّم می کردند.1 پیامبر اکرم(ص) درباره شوخی می فرمایند : «خداوند ، انسان شوخ طبعی را که در شوخی خود راستگو باشد، مؤاخذه نمی کند».2

امام علی(ع) نیز می فرمایند : « خوش رویی، احسانی است بی هزینه».3

مرا به هشت گردو فروختند

روزی پیامبر، به همراه بلال، از کوچه ای می گذشتند . بچه ها مشغول بازی بودند . بچه ها تا پیامبر را دیدند، دور او حلقه زدند و دامنش را گرفتند و گفتند : همان طور که حسن و حسین را بر شانة تان سوار می کنید، ما را هم بر شانه خود سوار کنید .

بچه ها هر یک گوشه ای از دامن پیامبر را گرفته بودند و با شور و اشتیاق، همین جمله را تکرار می کردند . پیامبر با دیدن این همه شور و شوق، به بلال فرمودند : « ای بلال ! به منزل برو و هر چه پیدا کردی، بیاور تا خود را از این بچه ها بخرم».

بلال، با عجله رفت و با هشت گردو برگشت . پیامبر، هشت گردو را بین بچه ها تقسیم کردند و بدین ترتیب، خود را از دست بچه ها رها کردند و به همراه بلال، به راهشان ادامه دادند . در راه، پیامبر، رو به بلال کردند و به مزاح گفتند: «خدا برادرم، یوسف صدّیق را رحمت کند . او را به مقداری پول بی ارزش فروختند و مرا نیز به هشت گردو معامله کردند».4

شوخی با پیامبر : دارم کفش هایتان را می خورم

چشمان ابا هریره، در پی پیامبر بود . در کمین فرصتی نشسته بود تا کفش های پیامبر را بردارد . پیامبر، کفش هایش را درآورد و وارد منزل شد . ابا هریره، آرام و خون سرد، یواشکی کفش های پیامبر را برداشت و به طرف بازار به راه افتاد، بدون این که کسی متوجّه شود . اباهریره، در راه، خرما فروش را دید و گفت : «این کفش ها را در ازای خرما می خری؟». خرما فروش، مقداری خرما از سبد برداشت و به ابا هریره داد و کفش های پیامبر را از او خرید . ابا هریره نیز خرماها را گرفت و به طرف خانه رسول خدا به راه افتاد . ابا هریره آرام و خون سرد، خرما به دست، خدمت رسول خدا رسید و گوشه ای نشست. ابا هریره تا نشست، مشغول خوردن شد.

پیامبر که در جمع یاران نشسته بود، تا چشمشان به ابا هریره افتاد فرمودند : « ابا هریره! چه می خوری؟». ابا هریره با لبخند جواب داد : « ای رسول خدا ! دارم کفش های شما را می خورم ».5

هر که خرما را با هسته خورده ...

روزی پیامبر و حضرت علی(ع) کنار هم خرما می خوردند. پیامبر(ص) هر خرمایی را که می خورد، به آرامی، هسته اش را نزد هسته های علی(ع) می گذاشتند. هنگامی که از خوردن خرما دست کشیدند، همه هسته ها جلوی حضرت علی(ع) بود. پیامبر در این موقع، رو به حضرت علی(ع) کردند و فرمودند: «ای علی! بسیار می خوری». حضرت علی(ع) در جواب پیامبر فرمودند: «آن که خرما را با هسته خورده است، پرخورتر است».6

می دانستم عسل دوست دارید

نُعَیمان، یکی از یاران با وفای پیامبر بود . او مردی شوخ طبع و بسیار خنده رو بود . روزی نعیمان از بازار می گذشت که چشمش به بادیه نشینی افتاد که عسل می فروخت . نعیمان، آن مرد را با عسلش به خانه پیامبر برد و عسل را از آن مرد گرفت و به یکی از خادمان پیامبر داد تا آن را به پیامبر برسانند و به مرد نیز گفت که منتظر باشد تا پولش را بگیرد.

پیامبر(ص) چنان اندیشید که نعیمان، عسل را به عنوان هدیه آورده است. بعد از مدتی که گذشت، بادیه نشین، درِ خانة پیامبر را زد و گفت : « اگر پول آن را ندارید، عسل مرا بدهید ». همین که پیامبر، متوجّه شدند که ظرف عسل هدیه نبوده است، فوراً پول آن را به مرد دادند . بعد که نعیمان، خدمت پیامبر رسید، پیامبر به او فرمودند : « چه چیز باعث انجام دادن این کار شد؟».

نعیمان در جواب گفت : « می دانستم که عسل دوست دارید، به همین خاطر، آن مرد را با عسلش به خانه شما راهنمایی کردم». سپس حضرت به او خندیدند و چیزی به او نگفتند و بعدها گهگاه نُعَیمان را که می دیدند، به شوخی می گفتند : « آن بادیه نشینْ کجاست تا پول هدیه اش را از ما بگیرد ؟»، یا می فرمودند : « نعیمان ! کاش بادیه نشینی می آمد و ما را با سخنش شاد می کرد!».7

پیرها به بهشت نمی روند

پیامبر(ص) به پیرزنی که دربارة بهشت از آن حضرت می پرسید، فرمود : « پیرزنان به بهشت نمی روند ». بلال، آن پیرزن را گریان دید و به پیامبر، خبر داد . پیامبر فرمود : « بلال ! سیاهان هم به بهشت نمی روند » . بلال هم در بیرون مجلسِ پیامبر و در کنار آن پیرزن، به گریه نشست . عباس عموی پیامبر، خبر داد . پیامبر فرمود : « عمو جان ! پیر مردها هم به بهشت نمی روند ؛ امّا بمان تا بشارتت بدهم » . سپس آن دو را هم فرا خواند و فرمود: «خداوند، پیر زنان و پیرمردان و سیاهان را به زیباترین شکل، برمی انگیزد و اینان جوان و نورانی می شوند و آن گاه، به بهشت، وارد می گردند».8

همان که کلّه ای در چشمش هست ...

بانویی به خدمت پیامبر خدا رسید . پیامبر از او سؤال کرد که همسر کدام یک از مسلمانان است . زن، پاسخ داد که : فلان کس . پیامبر پرسید : «همان که سفیدی ای در چشمش هست؟». زن، برافروخته پاسخ داد : نه، ای پیامبر خدا ! چشم همسر من سالم است . پیامبر خندید و فرمود : « چرا رنجیده شدی؟ مگر کسی هست که در چشمش سفیدی نباشد؟».9

منابع

1. مکارم الأخلاق، طبرسی ( نقل از : درس هایی از زندگی پیامبر نور و رحمت، مهدی حائری تهرانی، قم: بنیاد فرهنگی امام مهدی(ع)، ص 42 ) .

2. نهج الفصاحه، حدیث 160 .

3. غرر الحکم و درر الکلم، حدیث 1503 .

4. وقایع الأیام، ج 3 ص 69 .

5 . بحار الأنوار، ج 16، ص 295 .

6 . الخزائن، ملا احمد نراقی ( نقل از: 1001 داستان از زندگانی امام علی(ع)، محمّد رضا رمزی اوحدی، انتشارات سعید نوین ).

7. بحار الأنوار، ج 16، ص 294 .

8 . همان، ص 297 .

9. همان، ص 296 .

پدید آورنده : حسن عبدی ، صفحه 66

آموزش عکس گرفتن از صفحه کامپیوتر

خیلی وقت های پیش می آد که شما میخواهید از صفحه کامپیوتر خودتون عکس بگیرید. حتی وقتی فیلمی داره پخش میشه میخواهید از اون لحظه فیلم عکس. این کار خیلی راحت هستش. این روش از ویندوز ۹۵ تا ویندوز ۷ جواب میده.

-1دکمه ی “Print Screen” را روی کیبورد خودتون پیدا کنید. این مهمترین بخش این آموزش هستش. اگر پیدا نکردید روی کیبورد دنبال یکی از این اسم ها بگردید: “Prt Sc”, “Prnt Scrn”, “Print Scrn” . بر روی بیشتر کیبوردها و روی کیبورد لپ تاب های بزرگ این دکمه بین “F12″ و “Scroll Lock” قرار دارد. روی لپ تاب ها شما شاید مجبور به استفاده از دکمه “Fn” یا “Function” برای دسترسی به “Print Screen” باشید.

- ۲برای عکس گرفتن از تمام صفحه کامپیوتر، کافیست دکمه “Print Screen” بزنید. برای عکس گرفتن از پنجره انتخاب شده، یعنی یک صفحه خاص یا یک برنامه خاص. باید دکمه “Alt” را پایین نگه دارید و سپس “Print Screen” را بزنید. حالا عکس توی حافظه کامپیوتر ذخیره شده و شما نیاز دارید که اون عکس رو یکجا paste کنید.

- ۳برنامه Microsoft Paint یا برنامه فتوشاپ را باز کنید. اگر فتوشاپ ندارید از برنامه paint استفاده کنید. این برنامه در تمام ویندوزها موجود است. از مسیر: دکمه Start را بزنید، سپس “All Programs” را انتخاب کنید. روی “Accessories” کلیک نمایید. و در آخر “Paint” را انتخاب کنید.

-۴ یک فایل جدید باز میشود و شما با زدن دکمه “Ctrl” + “V” عکس گرفته شده را paste میکنید.

- ۵در آخر فایل مورد نظر را ویرایش وذخیره می نمایید.