آموزگار پایه ششم بوشهر۲

آموزگار پایه ششم بوشهر۲

یادداشت های آموزگار پایه ششم بوشهر
آموزگار پایه ششم بوشهر۲

آموزگار پایه ششم بوشهر۲

یادداشت های آموزگار پایه ششم بوشهر

متن کامل شعر:نکوهش بیجا

سیر، یک روز طعنه زد به پیاز

که تو مسکین چقدر بد بوئی

گفت، از عیب خویش بی‌خبری

زان ره از خلق، عیب میجوئی

گفتن از زشتروئی دگران

نشود باعث نکوروئی

تو گمان میکنی که شاخ گلی

بصف سرو و لاله میروئی

یا که همبوی مشک تاتاری

یا ز ازهار باغ مینوئی

خویشتن، بی سبب بزرگ مکن

تو هم از ساکنان این کوئی

ره ما، گر کج است و ناهموار

تو خود، این ره چگونه میپوئی

در خود، آن به که نیکتر نگری

اول، آن به که عیب خود گوئی

ما زبونیم و شوخ جامه و پست

تو چرا شوخ تن نمیشوئی

پروین اعتصامی

وقتی بهار آمد به یاد قیامت باش

در روایات آمده: «إذا رأیتم الربیع فاذکروا النشور» وقتی بهار آمد، به یاد معاد باشید. وقتی بهار میآید دوتا کار در عالم طبیعت و عالم ماده انجام میگیرد. اگر کسی نداند چهکاری در طبیعت انجام میگیرد و چهکسی این کارها را انجام میدهد، فقط یک حیات گیاهی دارد یعنی در حد گیاهان لذت میبرد از خوردن و پوشیدن لباس نو. این «حیوان نام» هنوز متخیل و متوهم و... نشده، و فقط یک لذت گیاهی میبرد. مگر گیاه لذت ندارد؟ گیاه هم تغذیه دارد و بالنده است و جامه نو در بر میکند؛ این برگها لباس نویی است برای اینها. جوانی که از همهجا غافل است و فقط به این فکر است که نوروز را خوش باشد، یک لذت گیاهی دارد یعنی خوب غذا میخورد، خوب میگوید، خوب میخندد، خوب جامه در بر میکند، میخرامد و دیگر هیچ. این، بهره غافلان است اما اهلبیت عصمت و طهارت که به حقیقت عالم آگاه هستند و ما را به حقیقت عالم آگاهی میدهند، فرمودند شما عاقلانه زندگی کنید نه غافلانه. بهره مادی ببرید، از هوای لطیف لذت ببرید، از سبزی و از آب و از هوا و محیط سالم لذت ببرید اما از این رسیدن بهار به یاد معاد باشید: «اذا رأیتم الربیع فاذکروا النشور» به یاد معاد باشید.

در قرآن کریم بیش از هر چیزی بعد از مسأله توحید ما را به جریان معاد آشنا میکنند زیرا آنکه سازنده است، مسأله معاد است. اعتقاد به خدا بهعنوان اینکه او واجبالوجود است، بهعنوان اینکه خالق کل است، بهعنوان اینکه مدیرعامل کل جهان و رب الارباب است؛ در مشرکان حجاز هم بود؛ این اعتقادها مشکل را حل نمیکند، این فقط ثمره علمی دارد. آنکه مشکل را حل میکند، ربوبیت جزیی است که رب انسان کیست، نه رب عالم! این ربوبیت جزیی چیست؟ انسان باید تحت تدبیر چهکسی باشد، قانون چهکسی را گوش بدهد؟ این را مشرکین قبول نداشتند. بعد هم مسأله معاد است. انسان که مرد، میپوسد یا از پوست به درمیآید؟ مشرکان میگفتند انسان که مرد، میپوسد: «إِنْ هِی إِلا حَیاتُنَا الدنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیی» بعد از مرگ خبری نیست.

اگر کسی بعد از مرگ را انکار کند و مرگ را پوسیدن بداند، تمام حیات را تا گور خلاصه میبیند بنابراین میگوید هر اندازه ممکن است در اینجا بهره ببریم. قرآن کریم در بسیاری از آیات سخن از معاد را مطرح میکند که مرگ پوسیدن نیست، بلکه از پوست به در آمدن است؛ مرگ نابودی نیست، هجرت است؛ در روایات نورانی اهلبیت آمده است: «إنما تنتقلون من دار الی دار» اگر برای ما روشن شد که مرگ از پوست به در آمدن است نه پوسیدن و هجرت، میلاد جدید و یک مرحله دیگر است، خواهیم دانست که باید چیزی را تهیه کنیم که آنجا کارایی داشته باشد.

در روایات فرمودند وقتی بهار آمد، شما به فکر معاد باشید. در بهار دوتا کار اساسی انجام میگیرد یکی اینکه خوابیده‎‎ها بیدار میشوند و یکی اینکه مرده‎‎ها زنده میشوند و در قرآن کریم از هر دو راه برای مسأله معاد استفاده شده است. در جریان خواب فرمود: «یتَوَفاکمْ بِاللیلِ وَ یعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنهارِ ثُم یبْعَثُکمْ» اینکه هر شب انسان میخوابد، نموداری از مرگ است چون «النوم اخ الموت» در خواب، روح بخش مهم تعلقش از بدن را کم میکند و در حد حیات گیاهی بدن را نگاه میدارد؛ بدن او در بستر است، اما خودش در عالم خودش حرکت میکند.

تعبیر قرآن کریم درباره خواب توفی است یعنی انسان خوابیده، متوفی است چه اینکه انسان مرده هم متوفی است منتها در مرگ تعلق بین نفس و بدن بالکل قطع است اما در خواب فقط قسمت مهم تعلقش قطع است؛ لذا تعبیر وفات درباره موت هم هست: «اللهُ یتَوَفی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ التی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها» او متوفی است و ما در خواب متوفاییم «هُوَ الذی یتَوَفاکمْ بِاللیلِ وَ یعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنهارِ» ما هر شب متوفا میشویم و بعد بیدار میشویم. بعد میفرماید این، نشانه قیامت است؛ کسیکه میمیرد مانند به خواب رفتن است منتها قدری بیشتر، پس خوابیدن و بیدار شدن نموداری از معاد است. در بهار تمام این درختهایی که خواب رفتهاند، بیدار میشوند. آن گیاهان و آن درختانی که چندین سال قبل از بین رفتهاند و خاک شدند و الآن خاکشان پای این درختهاست؛ اینها مردهاند، بهار خدا اینها را زنده میکند. دوتا کار در بهار میشود یکی اینکه این درختهایی که خوابند بیدار میشوند برای اینکه خشک نشدهاند. وقتی دیگر درختها بیدار شدند و آب خوردند و هوا دیدند و نور دیدند و کود دیدند، تغذیه میکنند. کار تغذیه کردن اینها این است که خاکهای اطراف خودشان را جذب میکنند و این درختی که یک متر بود، دو متر میشود؛ چراکه خاک خورده و هوا خورده. این خاک مرده را خدا از راه تغذیه زنده کرد و همین خاک را بهصورت میوه درآورد، همین خاک را بهصورت برگ درآورد، همین خاک را بهصورت خوشه و شاخه درآورد.

 اینچنین نیست که در باغ یک کار بشود که خوابیده بیدار بشود بلکه در باغ دوتا کار میشود؛ یکی اینکه خوابیدهها بیدار میشوند و اینکه مردهها زنده میشوند قرآن کریم فرمود خدای سبحان باران نازل میکند، زمین مرده را زنده میکند: «یحیی اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» نه یحیی النبات بعد نومها. زمین مرده را زنده میکند. خدای سبحان در قرآن کریم فرمود خوابیده‎‎ها را بیدار میکند و مرده‎‎ها را زنده میکند: «کذلِک یحْیی اللهُ الْمَوْتی» اینچنین خدای سبحان این بدنهای پوسیده را دوباره نو میکند. اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودند: «اذا رأیتم الربیع فاذکروا النشور» وقتی که بهار آمد به یاد قیامت باشید.

 این کسی که حکیمانه به بهار نگاه میکند، هم مطلب جدید میفهمد و هم لذت علمی میبرد، برهان اقامه میکند و جانش تغذیه میشود؛ در نشاط است که مطلبی را فهمیده؛ بدنش هم از هوای تازه، از گلها، بهار، لذائذ و نسیم لذت میبرد. پس آدم عاقل از بهار دو لذت میبرد ولی آدم غافل یک لذت از بهار میبرد؛ اصرار کتاب و سنت این است که شما هرگز به کم قناعت نکنید. آدم وقتی مطلبی را فهمید کاملا لذت میبرد؛ لذتی که انسان از مطلب عمیق میبرد بیش از لذتی است که از خوردن یک غذای لذیذ عاید او میشود؛ لذا فرمودند وقتی بهار شد شما به این فکر باشید که اگر خواب هستید بیدار بشوید و اگر خدای ناکرده آن مرگ دامنگیر شما شد، خودتان را با آیات الهی زنده کنید. در بیانات نورانی حضرت امیر (سلاماللهعلیه) در نهجالبلاغه آمده است که بعضیها مرده متحرکاند: «فَالصورَه صُورَه إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیوَانٍ وَ ذلِک مَیتُ الْأَحْیاءِ» ایشان فرمود اینها صورتا زندهاند؛ آن جانشان، آن قلبشان، آن فکرشان مرده است: «فَالصورَه صُورَه إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیوَانٍ وَ ذلِک مَیتُ الْأَحْیاءِ» یعنی در میان زنده‎‎ها راه میروند ولی مردهاند. اگر کسی با این معارف آشنا باشد، خودش را زنده میکند؛ وقتی زنده شد از حیات لذت میبرد. بنابراین خاصیت بهار این است که اگر انسان به یاد معاد بیفتد، هم لذت عاقلانه میبرد و هم لذت حسی.

گفتاری از حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی

مقایسه ی دنیا و آخرت

 - 1فنا پذیرى دنیا و ابدیت آخرت
نخستین اختلاف بارز بین عالم دنیا و عالم آخرت ، محدودیت عمر دنیا و جاودانگى آخرت است. عمر هر انسانى در این جهان ، سرآمدى دارد که دیر یا زود فرا مى رسد و حتى اگر کسى صدها و هزاران سال هم در دنیا زندگى کند ،  سرانجام با دگرگونى نهائى جهان طبیعت و هنگام «  فتح صور اول  » پایان خواهد یافت. و از سوى دیگر ،  قریب هشتاد آیه قرآن ،  دلالت بر ابدیت و جاودانگى جهان آخرت دارد. و روشن است که متناهى هر قدر هم طولانى باشد نسبتى با نامتناهى نخواهد داشت . پس عالم آخرت از نظر بقا و دوام ، برترى عظیمى بر دنیا دارد و این ،  مطلبى است که در آیات متعددى با تعبیر  « ابقى »  بودن آخرت ( 1 ) و  « قلیل »  بودن دنیا (2 ) خاطرنشان شده است و در آیات دیگرى با تشبیه زندگى دنیا به گیاهى که نهال تنها چند روزى سبز و خرم است و سپس به زردى و پژمردگى مى گراید و سرانجام خشک و نابود مى شود( 3 ) مورد تاکید قرار گرفته است . و در آیه اى بطور کلى مى فرماید: آنچه نزد شماست پایان مى پذیرد و آنچه نزد خداى متعال است باقى مى ماند . (4)

- 2تفکیک نعمت از عذاب در آخرت
تفاوت اساسى دیگر بین زندگى دنیا و زندگى آخرت این است که خوشیهاى دنیا آمیخته با رنج و زحمت است و چنان نیست که دسته ای  از مردم همیشه و از هر جهت متنعم و شاد و آسوده باشند و دسته دیگرى همواره معذب و غمگین و ناراحت ؛ بلکه همه مردم کمابیش از لذتهاى و شادیها و آسایشهایى برخوردارند و نیز رنجها و غمها و نگرانیهایى دارند. ولى... جهان دیگرى داراى دو بخش مجزى (  بهشت و دوزخ ) است و در یک بخش ، اثرى از عذاب و رنج و ترس و اندوه نیست و در بخش دیگر جز آتش و درد و حسرت و اندوه یافت نمى شود و طبعاً لذتها و رنجهاى اخروى به مراتب ، شدیدتر از لذتها و رنجهاى دنیوى خواهد بود. این مقایسه نیز در قرآن کریم انجام گرفته و برترى نعمتهاى اخروى و جوار و قرب الهى بر نعمتهاى دنیا مورد تاکید واقع شده;( 5 ) چنان که سخت تر بودن عذاب آخرت از رنج ها و مصیبتهاى دنیا خاطرنشان شده است .  (6)

- 3اصالت آخرت
فرق مهم دیگر بین دنیا و آخرت این است که زندگى دنیا ، مقدمه آخرت و وسیله اى براى کسب سعادت ابدى است ؛ و زندگى آخرت ، زندگى نهائى و اصیل مى باشد و هر چند زندگى دنیا و نعمتهاى مادى و معنوى آن ،  مطلوب آدمى است ولى با توجه به اینکه همه آنها ابزار آزمایش و وسیله تکامل حقیقى و تحصیل سعادت ابدى است ، اصالتى نخواهد داشت و ارزش واقعى آنها وابسته به توشه اى است که شخصى براى زندگى ابدیش بر مى دارد. (7) از این رو  اگر کسى زندگى اخروى را فراموش کند و چشم خود را به زرق و برق دنیا بدوزد و لذایذ آن را هدف نهائیش قرار دهد ارزش واقعى آن را نشناخته و براى آن ارزشى پندارى قائل شده است ، زیرا وسیله را بجاى هدف گرفته است و چنین کارى جز بازى و سرگرمى و فریب خوردگى نخواهد بود. و به همین جهت قرآن کریم زندگى دنیا را بازى و سرگرمى و ابزار فریب نامیده( 8)  و زندگى آخرت را زندگى حقیقى دانسته است ( 9). ولى باید توجه داشت که همه نکوهشهایى که از دنیا شده ، مربوط به نوع نگرش و جهت گیرى انسانهاى دنیا طلب است و گرنه زندگى دنیا براى بندگان شایسته خدا که حقیقت آن را مى شناسند و به نظر وسیله به آن مى نگرند و از هر لحظه عمر خود، براى سعادت ابدیشان بهره مى گیرند نه تنها نکوهشى ندارد  بلکه داراى ارزش فوق العاده اى مى باشد.

______________ فهرست آیات _______________
1
ـ کهف 46/ مریم 76/, طه 73/, 131, قصص 60/, شورى 36/, غافر 39/, اعلى 17/.
2
ـ آل عمران 197/, نسا 77/, توبه 38/, نحل 117/.
3
ـ یونس 24/, کهف 45/ـ46, حدید 20/.
4
ـ نحل 96/.

5ـ بقره 166/, موئمنون 101/.
6
ـ انعام 94/.

7ـ مریم 80/ و 95.
8
ـ رعد 23/, غافر 8/, طور 21/.
9
ـ اسرا 72/,
.

مقایسه ی کشت پائیزه و بهاره گندم

گندم ، گل آذین سنبله‌ای دارد. از هر گره آن معمولا یک سنبلچه متشکل از دو گلوم و سه گلچه بوجود می‌آید. گاهی تعداد گلچه‌ها به ۹ هم می‌رسد. دانه گندم بین دو پوشش قاشق مانند به نامهای پوشک بیرونی (لما) و پوشک درونی (پائولا) قرار گرفته است. برگهای گندم مانند برگهای سایر غلات (به جز ذرت و ارزن) ، نازک و کم عرض بوده و زبانه‌های کوچکی دارند.

میوه گندم با توجه به گونه آن ، ۳ تا ۱۰ میلیمتر طول و ۳ تا ۵ میلیمتر هم قطر دارد و شامل بخشهای زیر است.

گیاهک یا رویان که تقریبا ۵/۲ درصد وزن دانه را تشکیل می‌دهد و سرشار از پروتئین و چربی است که این بخش را معمولا در تهیه آرد گندم جدا می‌کنند.

سبوس، همان پوسته دانه است و تقریبا ۱۴ درصد از وزن دانه را تشکیل می‌دهد. سبوس را هم همچون گیاهک در مرحله آرد سازی از دانه جدا می‌کنند و معمولا برای خوراک دام مورد استفاده قرار می‌گیرد.

آندوسپرم، حاوی مواد نشاسته‌ای دانه گندم است و تقریبا ۸۳ تا ۸۷ درصد از کل دانه را شامل می‌شود. آندوسپرم دارای دانه‌های نشاسته‌ای و مواد پروتئینی می‌باشد که دانه‌های نشاسته آن بوسیله گلوتن که یکی از پروتئینهای موجود در دانه است، بهم چسبیده‌اند. میزان گلوتن موجود در دانه بر حسب نوع و نژاد گندم تفاوت می‌کند.
همین میزان گلوتن گندم است که مرغوبیت آن را تعیین می‌نماید. گندمهای قرمز سخت بهاره و پاییزه گلوتن بیشتری دارند و به همین دلیل ، ارزش تهیه نان از آنها بیشتر است. چون خمیر حاصل از آردی که از لحاظ گلوتن غنی است، به دلیل داشتن حالت کشدار ، قادر است که گازهای ناشی از تخمیر را بیشتر در خود نگهدارد و برای همین ، خمیر بهتر ورآمده و حجمش بیشتر می‌گردد.

شرایط ایده‌آل برای رشد گندم ، آب و هوای خنک در دوره رشد رویشی ، آب و هوای معتدل در دوران تشکیل دانه و آب و هوای گرم و خشک در زمان برداشت محصول می‌باشد. بنابراین در مناطقی که زمستانهای سخت دارند، کشت گندم با مشکلاتی از قبیل سرما‌زدگی زمستانی مواجه می‌شود. البته باید بدانیم که گندم در برابر خشکی مقاومت چندانی ندارد و نمی‌تواند به مدت طولانی ، خشکی و کم آبی را تحمل نماید. اما قادر است خود را با شرایط خشک تا حدی تطبیق داده و با تشکیل یاخته‌های کوچکتر که در نهایت سبب تشکیل برگهای کوچک شده و در نتیجه روزنه‌ها کوچکتر می‌شود، سطح تعریق را کاهش دهد و از اثرات سوء کم آبی تا حدی محفوظ بماند.

معمولا گندمها را به دو دسته کلی گندم بهاره و گندم پاییزه تقسیم بندی می‌کنند. این دو نوع علاوه بر آن که دانه‌هایشان از نظر رنگ ، بافت ، شکل و … باهم فرق دارد شرایط رشد و نمو آنها نیز باهم تفاوت می‌کند. این دو نوع گندم را در دو زمان مختلف در سال کشت می‌نمایند. دانه گندم ، دارای شیاری است که در طول دانه قرار می‌گیرد. عمق این شیار در گندمهای پاییزه زیاد و در گندمهای بهاره کم است. طرفین این شیار در گندمهای بهاره گرد و در گندمهای پاییزه گوشه‌دار می‌باشد.

گندم بهاره در اوایل بهار کاشته می‌شود. پس از جوانه زدن ، گیاه جوان در بهار و اوایل تابستان رشد نموده و محصول آن را تا اواخر تابستان برداشت می‌کنند. گندم بهاره را معمولا در نواحیی کشت می‌کنند که گندم پاییزه نمی‌تواند در برابر سرمای سخت زمستانی آن مناطق ، مقاومت نماید. البته میزان محصول‌دهی گندم پاییزه از بهاره بیشتر است. معمولا پس از تهیه بذر و زمانی که دمای خاک به یک درجه سانتیگراد بالای صفر رسید، گندم بهاره را می‌کارند.

اگر شرایط آب و هوایی اجازه دهد می‌توان گندم را زودتر هم کاشت تا دوره رشد آن طولانی‌ تر شده و میزان محصول دهی آن بیشتر شود. گندم بهاره برای آن که به مرحله گلدهی برسد، باید به مدت طولانی در معرض هوای سرد قرار گیرد. اگر گندم پاییزه را در بهار بکارند، چون دوره سرما را پشت سر نمی‌گذارد، نمی‌تواند گل آذین خوبی تشکیل دهد.

گندم پاییزه در نیم کره شمالی ، در فصل پاییز موقعی که دمای خاک از ۱۳ درجه سانتیگراد کمتر باشد کشت می شود. ابتدا بذر گندم پاییزه جوانه می‌زند. سپس در فصل زمستان ، گیاه به صورت گیاه جوان کوچکی باقی می‌ماند و با آغاز فصل بهار ، مجددا رشد و نمو خود را آغاز می‌کند. معمولا در یکی از ماههای خرداد ، تیر یا نهایتا مرداد ، دانه می‌رسد و آماده برداشت می‌شود. گندمهای پاییزه به نسبت گندمهای بهاره ریشه‌های عمیق‌تر و پرپشت‌تری دارند که تا ۲۰۰ سانتیمتر در خاک نفوذ می‌کنند. این امر ناشی از آن است که گندمهای پاییزه فصل رشد طولانی‌تری دارند.

خاک شنی و رسی عمیق با زهکشی خوب ، برای رشد گندم مناسب است. اصولا میزان عملکرد گندم در شرایط دیم (آبیاری با باران) ، در خاکهای ریز بافت بیشتر است. چون این قبیل خاکها قادرند آب را بهتر و به مدت طولانی‌تر در خود نگهدارند. اما در شرایط آبی (که کشاورز خود گیاه را آبیاری می‌کند) ، معمولا گندم زیاد تحت تأثیر بافت خاک خود قرار نمی‌گیرد. گندم هم مانند سایر گیاهان نمی‌تواند در خاک خشک جوانه بزند.

گندم بهاره به دلیل ذخیره شدن رطوبت زمستانی در خاک ، همواره رطوبت مورد نیاز خود را دارد. اما رطوبت خاک گندمهای پاییزه معمولا فرایند جوانه‌زنی را با مشکل مواجه می‌نماید. اگر برای جوانه زنی یا رشد اولیه جوانه ، خاک رطوبت کافی نداشته باشد بذرها ممکن است بپوسند یا در معرض صدمات ناشی از سرما قرار گیرند.

زمان برداشت گندم تحت تأثیر عواملی از جمله بارندگی ، رطوبت نسبی ، دمای هوا و همچنین رسیدن دانه قرار می‌گیرد. برداشت گندم در ایران از اوایل بهار (در مناطق گرمسیری) آغاز شده و تا اواخر تابستان (در مناطق سردسیری) ادامه دارد. امروزه در سراسر جهان از وسایل مکانیکی خاصی برای برداشت گندم استفاده می‌نمایند، ولی هنوز هم گندم به طریق سنتی که کند و پر هزینه است، برداشت می‌شود. در روش سنتی ، بوته‌های گندم را از فاصله چند سانتی سطح خاک ، درو نموده و به صورت دسته‌های کوچک درمی‌آورند. سپس این دسته‌ها را به خرمنگاه منتقل نموده و طی مراحل خاصی می‌کوبند. زمان صحیح برداشت گندم ، وقتی است که رطوبت دانه بین ۱۴ تا ۱۶ درصد باشد.

متن کامل تعزیه قاسم بن الحسن(ع)

(دستور موزیک)

ای رزم نوازان بنوازید به شیپور

بر طبل بکوبید شوم یکسره مسرور

پوشید زره بر تن و هم سنج نوازید

با هم بنوازید شود دیده پر از نور

پیشخوانی)

امام

من نایب علی مرتضایم

خون خدا بر هر بلا رضایم

دلبند پیغمبر عزیز زهرا

یاران شهید دشت کربلایم

جمع

جانم حسین، جانم حسین مظلوم(2)

زینب

 من زینبم بر عشق با وفایم

دلبسته‌ی شهید کربلایم

چون وارث زهرای اطهرم من

بر غصه‌هایش جمله مبتلایم

جمع

 جانم حسین، جانم حسین مظلوم(2)

عباس

 عباسم و من معدن صفایم

من هم امیر عشقم و وفایم

سقای دشت کربلای عشقم

دستم جدا در دشت کربلایم

جمع

 جانم حسین، جانم حسین مظلوم(2)

رمله

من همسر امام مجتبایم

بر درد هجرانش چو مبتلایم

من رمله‌ام ام جناب قاسم

من هم کنیز ماه کربلایم

قاسم

 من قاسمم عزیز مجتبایم

من یادگار پور مرتضایم

جانم فدای یادگار زهرا

من کشته‌ی شهید کربلایم

جمع جانم حسین، جانم حسین مظلوم(2)

آغاز مجلس)

امام

وعده‌گاه عاشقان ای کربلا

ای بهار پُر خزان ای کربلا

داغ قاسم داغ اکبر می‌دهی

می‌زنی آتش به جان ای کربلا

شعله می‌افتد به گلزار حسین

گو چه سازد باغبان ای کربلا

ناله‌ی طفلان و بانگ العطش

می‌رود تا آسمان ای کربلا

[امام خطاب به عباس]

علمدار سپاهم ای اباالفضل

امید خیمه‌گاهم ای اباالفضل

برادر جان تویی سالار لشکر

بگو مردان لشکر را سراسر

بگو آید جوانان سپاهم

رسیدم من میان وعده‌گاهم

سخن با اهل لشکر دارم اکنون

بگو آید هر آنکس گشته مجنون

عباس

بچشم ای یادگار پاک زهرا

به چشم ای پور حیدر جان مولا

[عباس خطاب به سپاه]

بیایید ای جوانان خدایی

سپاه عاشق کرب و بلایی

امیر کاروان مولای خوبان

شما را خوانده یکسر ای جوانان

[اصحاب و یاران به سمت امام می‌آیند همگی چنین می‌خوانند]

عباس

 امشب همه اهل حرم در گرد ماه عالمین

فردا فلک پُر می‌شود از صوت واویلا حسین

جمع

 واویلاتا واویلاتا واویلاتا واویلاتا

عباس

 امشب علمدار حسین عباس نام آور بُود

فردا علمدارش یقین آن زینب حیدر بود

جمع

 واویلاتا واویلاتا واویلاتا واویلاتا

عباس

 امشب به زانوی ادب بنشسته قاسم با حسین

فردا به زیر نعل اسب بشکسته بال و پر بُود

جمع واویلاتا واویلاتا واویلاتا واویلاتا

[امام بالای صندلی در حالیکه اصحاب و یاران دور و بر او حلقه زده‌اند]

بسم الله الرحمن الرحیم

یا رحمن یا رحیم

من سخن گویم ز صبح عاشقان

آنچه آید بر سر این کاروان

جمله اصحاب باید بشنوند

بی دل و بی تاب باید بشنوند

چون سحر گردد بدانید ای عزیز

جسم من گردد در این صحرا ریز ریز

رأس من بر نیزه‌ها گردد سوار

این بیابان می‌شود بر من مزار

هر که با من خواهد اینجا سر کند

عاقبت باید که ترک سر کند

هر کسی خواهد روَد فرصت کم است

هر که ماند آبروی عالم است

تا که خاموش است نور خیمه‌ها

هر کسی خواهد رود خیزد ز جا

چشم خود می‌بندم و بر صورتم

اهل لشکر این عبایم می‌کشم

[امام عبا بر صورت می‌کشد از اصحاب دلیل نرفتن می‌پرسد]

امام

 چرا ماندی کنارم ای علمدار

بگو بر من برادر ای وفادار

عباس

 هزاران جان من گردد فدایت

فدای قامت و آن روی ماهت

دلم خواهد در اینجا از سر شوق

بیفتد رأس من بر خاک پایت

امام

 الا ای نوگل باغ بهارم

علی اکبر چرا ماندی کنارم

اکبر

پدر جان ای امیر با وقارم

به راه تو ای پدر من بی قرارم

تو خود دانی بُود این آرزویم

الهی بهر تو من جان سپارم

امام

 آفرین بر همت والایتان

شد سعادت همره فردایتان

می‌کند سکنی به جنّت بر ملا

هر کسی شد کشته کرببلا

این شب آخر به درگاه نیاز

جمله در اوج تعبد در نماز

راز عشق و بندگی افشا کنید

امشبی را تا سحر فردا کنید

[روبروی امام]

قاسم

 ای که بر درگاه تو عالم غلام

اذن می‌خواهم بگویم یک کلام

امام

 گو سخن تو ای آرام جان

ای عزیز مصطفی روح و روان

قاسم

چون بشارت داده‌ای بر عاشقان

بر همه پیران و بر خیل جوان

گو که آیا اندرین دشت غریب

از فدا گشتن عمو دارم نصیب

امام

مرگ خون تلخ است بر ذوق همه

جز به ذوق اهل بیت فاطمه

در مذاق تو چه باشد بر ملا

گو بدانم نوجوان با وفا

قاسم

مرگ در راه تو گویم بی بدل

بر مذاقم که احلی من عسل

امام آفرین بر تو ایا ای نوجوان

می‌شوی فردا تو کشته بی گمان

در میان خون و خاک کربلا

پیش بابایت روی اندر جنان

[صبح عاشورا]

شمر

 امیرا کن نظر رو سوی میدان

که گشته صبح عاشورا نمایان

همه اصحاب و یاران غرق در خون

نگاهی کُن شده این دشت گلگون

علی اکبر شده چون ارباً اربا

حسین بن علی گردیده تنها

بگو لشکر کنون آیا چه سازد

به سوی خیمه‌ها آیا بتازد

ابن سعد

 اگرچه غرق در خون گشته اکبر

مشو غافل تو از فرزند حیدر

بگو لشکر نوازد طبل و شیپور

شود گوش فلک بالمره رنجور

طلب کن تو مبارز از سپاهش

بگو آید میان قتلگاهش

شمر

 چشم ای میر سپاه کوفیان

می‌روم رو سوی ماه آسمان

من بخوانم یاورانش بهر جنگ

تا زنم بر چشمشان تیر و خدنگ

[شمر خطاب به امام]

ای حسین بن علی پور رسول

بشنو آوایم مشو از من ملول

مصلحت گفتم مکن قصد جدال

گفتمت بیعت بکن منما قتال

خواستم راهی فرا رویت نهم

فرصتی دیگر در این صحرا دهم

یا بیا میدان و لشکر شاد کن

این دل مخروبه را آباد کن

یا مبارز سوی اعدا کُن روان

خود میان خیمگه آقا بمان

هل من مبارز یا حسین

هل من مبارز یا حسین

امام

 یارب جفای دشمن ما را نگاه کن

ای مهربان تو امت ما سر به راه کن

فرزند مصطفی چه کند با چنین جفا

یارب العالمین تو گذر کن از این خطا

آیا کسی بُود که کند یاری حسین

آید به کربلا به هواداری حسین

[قاسم با خود]

قاسم ای پور رشید مجتبی

خیز و کن جانت فدا ای با وفا

تا به کِی خواهی نشینی ای جوان

خیز و یاری کن عزیز انس و جان

ناله‌ی هل من معین آید به گوش

خیز از جایت کفن بر تن بپوش

[روبروی امام]

السلام ای یادگار هل اتی

یابن حیدر زاده‌ی خیر النساء

امام

مر علیک ای شبه زیبای حسن

گوئیا داری تو با من هم سخن

قاسم

 عمو ای زینت عرش خدایی

به گوشم می‌رسد دائم ندایی

چه می‌گوید صدا قاسم به پا خیز

شده پیمانه‌ی عمر تو لبریز

نگر بر چشم پر بارم عمو جان

مرا راهی نما رو سوی میدان

امام

از حسن ای مانده بر من یادگار

قاسمم ای نوجوان با وقار

حیفم آید از جمال مجتبی

غرق در خون گردد این قد رسا

اذن این میدان نداری نوجوان

رو به خیمه در بر مادر بمان

قاسم

عمو عرض دگر دارم به پایت

امام

 بگو قاسم فدای روی ماهت

قاسم

 نمیبخشی چرا اذن جدالم

امام

تو هستی بی پدر ای نونهالم

قاسم

مگر هر کس یتیم است دل ندارد

امام

عمو نقل سخن حاصل ندارد

قاسم

همه رفتند و قاسم مانده تنها

امام

 برادر زاده کردی خون دل ما

قاسم

چرا من زنده باشم کشته اکبر

امام

 دریغا کشته شد اکبر ز خنجر

قاسم

 بیا شادم کن ای فرزند حیدر

امام

نداری اذن میدان ای دلاور

قاسم

 تو دادی مژده‌ی میدان عمو جان

امام

 برو در خیمگه در نزد طفلان

[قاسم بالین گهواره علی اصغر نشسته و چنین می‌خواند]

غم عالم به سینه خانه کرده

مصیبت در دلم کاشانه کرده

عمویم اذن میدانم نداده

دل آباد من ویرانه کرده

اگر بابای من در کربلا بود

هوادار دل این مبتلا بود

کسی بر درد من مرهم گذارد

عمو گویا به من لطفی ندارد

رمله

قاسم ای نور دو چشمان ترم

نوگل گلشن من ای پسرم

مانده حُسنی ز کرامات حسن

از چه غرقی تو به دریای محن

قاسم

 به پابوس عمو رفتم هراسان

به او گفتم عمو جانم عمو جان

دلم خواهد شوم جانا فدایت

شوم من کشته اندر کربلایت

ولی داغ دلم افزون از این کرد

عمو اذنم نداد و دل غمین کرد

شدم من اشک بار از داغ حسرت

دلم خواهد رسم فیض شهادت

رمله

آفرین بر تو اَیا سرو چمن

یادگاری تو برایم ز حسن

رو به نزد گل زهرای بتول

هم قسم ده به علی هم به رسول

اذن میدان تو بگیر ای پسرم

ای عزیز دلم ای تاج سرم

قاسم

 چشم ای بانوی بیت مجتبی

می‌روم پابوس آن میر هدا

[دوباره روبروی امام]

السلام ای یادگار مصطفی

آمده قاسم عزیز مجتبی

امام

 مطلبی داری دگر با من بگو

بشکن این بغضی که داری در گلو

قاسم

 ای گل زیبای باغ فاطمه

در مدینه گفته بودی با همه

قاسمم مثل علی اکبر بوَد

این گل یاس و دگر احمر بوَد

گفته بودی هر دو نزد من یکی است

پیش من گلزار هم گلشن یکی است

گفته بودی یادگارم از حسن

از چه کردی این دلم را پُر محن

جان آن مولا که در خانه نشست

جان آن مادر که پهلویش شکست

اذن میدان ده دگر بی طاقتم

من در این میدان فدای امتم

امام

 ولی قاسم دلم گردیده پُر غم

کند داغ تو پشت مادرت خم

رضا کن مادرت ای نوجوانم

برو ای قاسم ابرو کمانم

[روبروی مادر]

قاسم

بیا مادر حلالم کن حلالم

رمله

 حلالت باد و شیر پر ملالم

قاسم

بیا مادر که شد وقت جدایی

رمله

 روی میدان یقین دانم نیایی

قاسم

 ببین مادر حسین یاور ندارد

رمله

 ز داغ تو سرشک از دیده بارد

قاسم

ببین اکبر شده صد پاره پاره

رمله

 بکن بر مادر پیرت نظاره

قاسم

به دل یک آرزویی با تو دارم

رمله

مگو اینها که من طاقت ندارم

قاسم

دلم خواهد سر نعشم بیایی

رمله

 فغان مادر ز درد بی نوایی

قاسم

خداحافظ که من رفتم به میدان

رمله

خدا پشت و پناهت نور چشمان

[قاسم روبروی امام]

عمو آماده شد این دل شکسته

مرا راهی کن ای ماه خجسته

امام

 مشو غافل کنون باید بکوشی

لباس حرب بر جسمت بپوشی

الا زینب عزیز عالمینم

زره آماده کن بر نور عینم

زینب

 بچشم ای آبروی عالمینم

بچشم ای جان زینب ای حسینم

[زینب سمت خیام می‌رود در برگشت چیزی همراه ندارد، سر به زیر می‌افکند]

امام

چرا بر دیدگانت ای حمیده

نشسته اشک غم ای غم چشیده

بگو علت اَیا غمدیده خواهر

بگو بر من کنون ای شبه مادر

زینب

برادر جان ضیاء نور عینم

عزیز مادرم زهرا حسینم

مرا حیف آید از قاسم که آخر

نجستم بر تنش جوشن برادر

که جسمش کوچک و جوشن بزرگ است

نیاید جوشنی اندازه بر دست

چه سازد با چنین مطلب حسین جان

بمیرد بر غمت زینب حسین جان

امام

 بپوشان بر تنش اکنون کفن را

مهیا کن روَد پور حسن را

زینب

 چه سازد زینب دلخسته عمه

که گشته دست و پایش بسته عمه

که می‌میرد جوانان دسته دسته

نمی‌میرم من محزون و خسته

بر تنت قاسم بپوشانم کفن

حیفم آید از تو ای پور حسن

الهی عمه‌ات زینب بمیرد

نباشد داغ قاسم را ببیند

قاسم

عمه جان شیون مکن جان جهان

ساعتی دیگر نیَم مهمانتان

می‌روم من تا سرافرازی کنم

در ره حق تا که جانبازی کنم

جان تو جان عمو ای عمه جان

در کنار مادر زارم بمان

زینب

 شود دست خدا یارت الهی

خدا باشد نگهدارت الهی

[قاسم خطاب به امام]

از تو دل کندن برایم مشکل است

ورنه جان در راه تو ناقابل است

می‌روم اما دعا کن ای عمو

چان ما را با صفا کن ای عمو

وقت جان دادن بیا بالین من

روی زانویت بگیر این ممتحن

امام

 آنکه داراست جمیع حسنات

قاسم آن شاهد روز عرفات

هر که خواهد که رسد بر درجات

بفرستد به جمالش صلوات

چنین گلگون عذاری وای بر من

روی تا جان سپاری وای بر من

علی اکبر که جوشن داشت آن شد

تو که جوشن نداری وای بر من

قاسم

خداحافظ خیام آل طاها

خداحافظ گل خوشبوی زهرا

امام

 برو دست خدا باشد پناهت

خدا باشد پناه روی ماهت

[قاسم مقابل اشقیا]

لشکر لشکر گو به بن سعد ای امیر کوفیان

آمده میدان رزم یک نوجوان

گو طلب کرده تو را بی واهمه

نوگل زیبای باغ فاطمه

ابن سعد

 چه مطلب است بفرما تا که روا سازم

حصول مطلب تو عین مدعا سازم

قاسم

 ایا ظالمان خدا ناشناس

ضلالت طریقان ظلمت اساس

درآئید به میدان ایا ناکسان

شما را بریزم چو برگ خزان

ابن سعد

 به میدان آمده خورشید بطحا

شمر

 گلی از گلشن سرسبز طاها

ابن سعد

تلألو می‌کند نورش به میدان

شمر

 کُند روشن از این دشت و بیابان

ابن سعد

 نقابی بر رُخش این نوجوان است

شمر

 تو گویی نوگل باغ جنان است

ابن سعد

ز نسل خاتم پیغمبران است

شمر

 تو گویی نورالانوار جهان است

ابن سعد

 کیستی ای نوجوان باوفا

آمدی در قتلگاه کربلا

شمر

کیستی ای نوجوان خوش سرشت

بر مشامم می‌رسد بوی بهشت

ابن سعد

نام خود برگو الا ای نوجوان

تا شود نامت بر این لشکر عیان

قاسم

 قاسمم پور رشید مجتبی

جد من باشد علی مرتضی

گویم اکنون در میان همهمه

قاسمم از نسل پاک فاطمه

ابن سعد

حُسن نیکوی جمالت به حسن ماند و بس

شمر

 قامت سبز تو بر سرو ثمن ماند و بس

ابن سعد

ماه و خورشید خجل از رخ پُر انور توست

شمر

 عطر گیسوی تو بر مشک خُتن ماند و بس

ابن سعد

بشکند چرخ فلک کشته شود پور حسن

شمر

 بر دل مادر او آه محن ماند و بس

ابن سعد

 حیف باشد ز کمالت ز جلال و جبروت

شمر

جسم پامال و شکسته به کفن ماند و بس

ابن سعد

سوی خیمه برو ای طفل دل آزرده مشو

شمر

 که در این دشت فقط کینه‌ی من ماند و بس

قاسم

 مشو مغرور در خیل لشکر خویش

نیفتد در دلم زین جمله تشویش

منم پور حسن ای دشمن دین

چه رسمی باشد این سنت بد آیین

کشم تیغ از نیام ای لشکر شام

رسانم کار این لشکر به اتمام

ابن سعد

لشکر شام بر او تیر زنید

کوفیان یکسره شمشیر زنید

سنگباران بنمایید تنش

که فلک گریه کند بر محنش

شمر

 الا جنگاوران این بیابان

 شده هنگام آورد ای دلیران

ز جا خیز و بزن بر طبل و شیپور

کنون وقت جدال است ای دلیران

[نبرد]

شمر

 امیرا چاره‌ای اندیشه باید

که دیگر پیشه‌ای از ریشه باید

بزرگ و کوچک از آل پیمبر

همه رزمنده چون مولای قنبر

چنان حیدر به دستش ذوالفقار است

که کار لشکرت یکسر فرار است

ابن سعد

 الا ای شمر ذی الجوشن به میدان

چه می‌بینم تو را گشتی هراسان

چنین رزمی نه جای پهلوان است

که قاسم نونهال و نوجوان است

شمر

 امیرا نوجوان معنا ندارد

ز دستش لشکر ما نا ندارد

مگو این شاخه‌ای از یاس باشد

که او پرورده عباس باشد

دخیلم ابن سعدا چاره‌ای کن

که راه چاره بر بی چاره‌ای کن

ابن سعد

 برو لشکر مهیا کن که امروز

تو سرداری مکش آه جگر سوز

سپاهت را به سامان باز گردان

سواران را به میدان بازگردان

زنیدش نیزه و سنگ فراوان

که تا افتد به خون این ماه کنعان

[شمر خطاب به موزیک]

ز جا خیز و بزن بر طبل و شیپور

فکن اندر بیابان نای و تنبور

چونان شادی فکن در بین لشکر

که با او در ستیز آید سراسر

الا قاسم بیا جنگی دگر کن

بیا میدان رزم جنگی بیشتر کن

چرا از جنگ با ما دست بستی

بیا اکنون نشان ده ضرب شستی

قاسم

چونان حیدر به میدان پا گذارم

زنم شمشیر و جانها را برآرم

هر که باشد شیعه مولا علی

از دل و از جان بگویید یا علی

[در حین نبرد بند چپ نعلین قاسم باز می‌شود این امر قاسم را آزار می‌دهد تا اینکه سعی در بستن این بند دارد]

نفیل

بر این فرصت هزاران آفرینم

نفیلم قاتل این نازنینم

چنین جسمی چو جای تیغ تیز است

که با این نوجوان کارم ستیز است

زنم من نیزه بر جسم رشیدش

کنم در خاک صحرا من شهیدش

[خطاب به حبیب بن مسلم کاتب نینوا]

الا کاتب قلم بر صفحه لرزان

نگارش کن مرا قاتل به میدان

کاتب

 مکن با آل پیغمیر عداوت

بترس از روز حشر ای بی عدالت

مکن آلوده دست خود به خونش

مزن زخمی تو بر زخم فزونش

نفیل

 کم کن این یاوه تو ای کاتب زار

آنچه بینی ز قلم وامگذار

کاتب

 مکن با او چنین ظلمی که شاید

کنار نعش او مادر بیاید

نفیل

 از چه اینگونه شوی زار و غمین

گوشه‌ای ای کاتب مسکین بنشین

می‌زنم نیزه به جسمش بنویس

که شود چشم فلک پُر نم و خیس

فرصتی مغتنم آمد چو بدست

مغتنم داشتن آری چه خوش است

[ضرب شمشیری بر فرق سر قاسم می‌زند]

قاسم

 عمو جان قاسمت شد غرق در خون

شده جاری زمین خونم چو جیحون

به بالینم بیا خورشید تابان

که گشته منخسف این ماه کنعان

امام

 صدای قاسم آید در بیابان

شدم از حال او زینب هراسان

روم باز آورم تا خیمه‌گاهش

خداوندا نگهدار از بلایش

[امام خطاب به نفیل، سپس با ضرب شمشیری دست نفیل را جدا می‌کند]

بگیرم به دم جان تو ای نفیل زبون

چونانکه بیفتی به خاک سیه غرق خون

[سرانجام نفیل توسط لشکر خود که قصد نجات او را داشتند کشته می‌شود]

امام

دیده بگشا به عمو قاسم من

سخنی تازه بگو قاسم من

دیده واکن که عمو آمده است

بنگر چون که پریشان شده است

قاسم

 ای که غمگین از غم دیرینه‌ای

داغ هجده ساله مادر دیده‌ای

راز آن ایام در دشت بلا

بر من آشفته گشته بر ملا

چون کفن در زیر پایم گیر کرد

چادر خاکی به من تصویر کرد

بازویم وقتی غلاف و نیزه خورد

تازه فهمیدم چرا زهرا بمُرد

شاهد جان دادنم بابا بود

قاتل من قاتل زهرا بود

روم ز شوق کنون خدمت رسول الله

اقول اشهد ان لا الله الا الله

امام

بیا قاسم گل رویت ببوسم

لب آغشته بر خونت ببوسم

ببندم چشم تو ای راحت جان

کمان طاق ابرویت ببوسم

الهی قاتلت خیری نبیند

ز رحمت دور باشد غم ببیند

الهی بشکند دستش که دیگر

گلی همچون گل رویت نچیند./.

اشعار: مهدی عسکری

پایان 27/2/1388، شوش دانیال(ع)