خاک هنر خیز من ای اصفهان
ای به هنر سرمه چشم جهان
لطف هوا و اثر آفتاب
کرده تورااز همگان انتخاب
آنچه دراین خاک خداآفرید
درهمه ی خاک کجا آفرید
زرکش وزربفت تو چون شاهکار
بافته بر حافظه ی روزگار
چون به کف آری قلم رنگ را
مات کنی مانی وارژنگ را
مسجد شیخ تو کهن موزه ایست
یا که درانگشت تو فیروزه ایست
خرمی مدرسه چارباغ
بردل فردوس برین هشته داغ
عالی قاپوکه مبادش زوال
تازه عروسی ست پرازخط وخال
مسجدشه بین وشبستان او
نقش جهان سردرایوان او
هرکه درآنجا به تماشارود
پای ندارد به دگرجا رود